بسم او ...


خب

سلام

آمدم که هزار کلمۀ دومم را برایت بنویسم.

هزار کلمۀ اولم را که خواندم، خیلی حس خوبی داشتم. دیدم که چقدر قشنگ نوشته ام! البته تعریف از خودم نیست! چون برای تو نوشته بودم و تو درون متن موج می‌زدی، قشنگ شده بود.

زاست می گویم فرزانه.

چون تو بودی قشنگ بود.

چون تو هستی قشنگه همه چی.

امروزداشتم به این نکته فکر می کردم که با این وضعی که من دارم، خوشحالم! حتی می خواستم ادای ناراحت ها را در بیاورم، ولی دیدم نمی شود!

بعد این بیت آمد در ذهنم:

ور هیچ نباشد، چون تو هستی همه هست...

آره.

چون تو هستی، تو من رو آدم حساب می کنی، من رو دوست داری، به من اهمیت میدی، دیگه هیچی اهمیت نداره.

دوست نداشتم این رو بنویسم. خونوادم چی؟

اون ها رو دوست دارم. ولی این که تو به من اهمیت میدی دنیا دنیا ارزش داره برام.

شاید بگی ناشکریه. شاید بگی قدرناشناسیه.

ولی من تو رو میبینم فقط

من فقط تو رو توی این دنیا میبینم و فقط تو برام مهمی.

نه که خونوادم برام مهم نباشن. که مهمن.

ولی تو یک جور دیگری...

تو فرق می کنی.

دوست دارم برایت بنویسم!

وای که چقدر دوست دارم برایت بنویسم.

وای که چقدر دوستت دارم.

امروز که دیدمت... دیدمت !

بالاخره دیدمت!

هی می خواستمم آن روی پر از ذوق و شوق را نگاه کنم

هی میخواستم گوشه چشمی نگاهت کنم...

نمی شد که!

بالاخره یک بار تونستم ممتد برای فکر کنم 5 ثانیه چهره ات را نگاه کنم!

نازی!

دوستت دارم.

اون روسری آبی گلگلی :))

چقدر بهت میومد.

اصلا هر چی که انتخاب میکنی قشنگه

سلیقه هامون شبیه همه.

بهت میاد دیگه

کلا که خوشگلی

اینا رو هم که میپوشی، دوست دارم هی نگاهت کنم

ولی صد حیف که نمیشه...

صد حیف

صد حیف که نمی تونم درست و حسابی و بلند مدت (!) نگات نکنم!

فرزانه!

میگم که...

دوستت دارما :)

آخ که چه خوبه اینا رو برات می نویسم.

 

خیلی خودمونی و بی شیله پیله

دارم حال میکنم!

خوشحالم که دارمت

خوشحالم که هستی و می تونم بهت فکر کنم

وقتی وسط درمونگاه و وسط اون سختیا پیامت رو می بینم که نوشتی:

صداقتتونو دوست دارم، زنده میشم :)

خوشحال می شم که هستی و می تونی اینقدر قشنگ خستگی رو از تنم به در کنی :)

امیدوارم که زودتر به هم برسیم.

که بدون تو نمی تونم

که بدون تو...

امروز دردم داشت میگرفت

داشتم دیوونه میشدم.

فشار روم زیاد بود

از صبح داشتم اذیت میشدم انگار

روز خوبی نیست شنبه انگار

حالا یا خوب نیست یا فشار کار زیاده برام

و فکر بهش حتی در طول هفته هم اذیتم میکنه

اینکه صبحش باید برم دانشگاه

عصرش تا شب درمونگاه

درمونگاهی که سنگینه واقعا

خسته میشم.

دوست داشتم برات بنویسم: خستگیم در رفت...

ولی دوست نداشتم اینطوری روابطمونو محکم کنم.

دوست ندارم خیلی به چشم زن و شوهر به هم نگاه کنیم.

که بیشتر وابسته میشیم.

فرزانه.

میگی: مگه الان نشدیم؟

میگم که شدیم. ولی با این وضع ببین دارم درد میکشم. دوریت سخته.

فکر کن بیشتر از این دلبسته تو بشم.

نابود میشم که.

نمی تونم.

باید جلوی خودمو بگیرم.

باید وایسم جلوی دلم.

فرزانه...

میگم که

کجایی دختر؟

 

فرزانه

دوستت دارم دیوونه

فرزانه

دوستت دارم

فرزانه دوستت دارم

فرزانه دوستت دارم

 

اینا رو که بخونی میگی بهم دیوونه

امیدوارم که نبینی این ها رو

امیدوارم که نخونی این ها

(یه حس نامردی ای بهم دست داده... که چرا متن هاتو خوندم و الان نمی خوام تو اینا رو بخونی...)

فرزانۀ قشنگم میشه ببخشی منو

حتی تو ببخشی هم من پیش خودم ناراحتم که کار بدی کردم.

واقعا کار بدی کردم

واقعا :(

فرزانه

میگم که 

چیزه

دوستت دارم که!!!

 

کاش میشد اینا رو بهت بگم...

 

راستی!

داشتم میگفتم که امروز سخت بود برام.

سر کلاس واحدیان بودیم که واقعا دیگه به اونجام رسیده بود!

دیگه تاب نداشتم

خوب شد تونستم بخوابم.

خوابیدم یکم یادم رفت...

آروم شدم یکم

امیدوارم که زودتر به هم برسیم.

امیدوارم که بتونیم وجود همو درک کنیم.

از نزدیکِ نزدیک

دارم رؤیا پردازی میکنم...

بذار...

رؤیام چی باشه؟

این باشه که من و تو با هم بریم شمال.

توی ماشینمون

آهنگ ییروما رو بذاریم

اونی که توو دوسش داری

اگه گفتی کدومه :)

ریور فالوز این یو :)

اینو تو دوست داشتی بیشتر :)

 

وای که چقدر دوستت دارم

هی میخوام با تمرکز بنویسم نمیذارن این ابلحا که!

 

 

خب بریم رؤیا...

الان دارم یانی گوش میدم.

 

تو ماشینیم و آهنگ و من و تو...

داریم آینده مونو میبینیم و تصور میکنیم

در موردش حرف میزنیم

من در مورد شرکتم

تو در مورد شرکتت :)

اصلا شرکت تو رو بیشتر از مال خودم دوست دارم!

میای عوض؟!

بیا دیگه

دیووووووونه!

 

وای فکر کن!

من و تو

منم رد دادما!

چه وضعیه؟!

مثلا 5 سال ازت بزرگترما!

ولی ازت کوچیکترم انگار

انقدر که دیوونه ام!

انقدری که دوستت دارم

انقدری که خرم!!!!

 

آره فرزانه جانم

دوستت دارم قدّ هستی...

 

چت هامونو دوست دارم

خیلی دوست دارم وقتی صادقانه و عاشقانه و پاک مینویسی...

می نویسی و دل من و میبری

 

و من می خونم و حال میکنم

می نویسی و من امید میگیرم.

مینویسی و من زنده میشم

می نویسی و دوست دارم برات بمیرم

فرزانه دوستت دارم

 

چجوری بگم عاشقتم؟

کِی بگم که دیوونتم؟

کِی؟

 

کی خونواده من میان و منو تو رو میرسونن به هم

 

راستی

پیام بابات

هنوز درگیرشم.

جالبه که برات این قدر رسمی نوشته

جالب نوشته برات

دوست دارم جواب های تو رو هم بخونم.

بخونمت.

 

 

راستی از دیشب که قول دادم نرم تو جریان، الان چیزی نمونده که بشه 24 ساعت.

24 ساعت که پاکم

الان رفتم و پیامش رو آماده کردم که برای توی قشنگم بفرستمش

چیزی نمونده

3 دقیقه تقریبا

میدونی؟

ذوق دارم برات بنویسم

ذوق دارم هستی

ذوق دارم دارمت

وای

فرزانه کی میرسیم به هم؟

کی ها؟

کی؟

خسته نشم!

نمیشم بابا

من که الان رد دادم و دنبال علاقه هام میخوام برم

 

می خوام بخونم اون چیزایی رو که میخواستم 

اون چیزایی رو که دوست دارمو می خوام ادامه بدم

نباید خسته شم

نباید...

نمیشم

اصلا تا تو باشی نمیشم.

خوشحالم که هستی

خدا رو شکر که هستی عشق پاکم

و این هم پایان این 1000 کلمه :)