بسم او ...
خب دوباره اومدم پیشت.
دوباره وقتش شد برات بنویسم.
بنویسم برات 1000 کلمه.
بسم او ...
خب دوباره اومدم پیشت.
دوباره وقتش شد برات بنویسم.
بنویسم برات 1000 کلمه.
بسم او ...
خب
سلام
آمدم که هزار کلمۀ دومم را برایت بنویسم.
هزار کلمۀ اولم را که خواندم، خیلی حس خوبی داشتم. دیدم که چقدر قشنگ نوشته ام! البته تعریف از خودم نیست! چون برای تو نوشته بودم و تو درون متن موج میزدی، قشنگ شده بود.
بسم او ...
روزی هزار کلمه نوشتن. یکی از قشنگترین روتینهایی که واقعاً دوستش دارم و دوست دارم بتوانم ادامه دهمش. دوست دارم راحت بنویسم. و چه بهتر که از این روزی هزار کلمه استفاده کنم که برای تو بنویسم.
بسم او ...
اولاً بگویم که اشک دارم. بغض کوچکی که در این ساعت از شب همراهم شده و دوست دارم برایت بنویسم. از صمیم قلبم برایت مینویسم. بدان که هیچوقت دوست نداشتم چیزی بنویسم، یا چیزی بگویم، جز آن که از صمیم قلب باورش داشته باشم. شاید ادعای گزافی باشد، ولی میدانم که در مورد تو تمام تلاشم را کردهام که با قلبم با تو صحبت کنم.
بسم او ...
چند وقتیست که دیگر تمام متنهایم را با "بسم او ..." شروع میکنم.
بسم اویی که بعدش یک فاصله دارد و در ادامهاش سهنقطههای معروفش میآید :)